اگر همه اهل آسمانها و زمینم به من امید بندند و به هر یک از آنها به اندازه امیدوارى همه آنان بدهم، به قدر عضو مورچهاى از ملک و فرمانروایى من کاسته نمىشود و چگونه کاسته شود از ملکى که من قیّم آن هستم؟
اگر همه اهل آسمانها و زمینم به من امید بندند و به هر یک از آنها به اندازه امیدوارى همه آنان بدهم، به قدر عضو مورچهاى از ملک و فرمانروایى من کاسته نمىشود و چگونه کاسته شود از ملکى که من قیّم آن هستم؟
من آرزوهاى بندگانم را نزد خود محفوظ داشتم، ولى آنها راضى نشدند که آرزوهایشان نزد من محفوظ باشد (بلکه مىخواهند به دست خودشان و یا دیگران نگهدارى شود، چون اگر راضى بودند آرزوهایشان نزد من باشد سراغ دیگران نمىرفتند؛ و از اینجا معلوم مىشود مرا به خدایى نپسندیدند و یا به من اعتماد نکردند) و آسمان هایم را از کسانى که از تسبیح من خسته نمىشوند (فرشتگان) پر کردم و به آنها دستور دادم که درهاى میان من و بندگانم را نبندند، ولى آنان (بندگان) به قول من اعتماد نکردند.